جمعه , اردیبهشت ۷ ۱۴۰۳

نام های ایرانی با حرف ک

۰۹۱۹۴۹۵۴۶۵۱ شماره پشتیبانی ( ۲۴ ساعته )


 

نامهای ایرانی با حرف (ک) :

کابر[Kaber] :بزرگ، ارجمند.

کاترین ‌[Katrin] :پاک، خالص، یکدست.

کاته [Kate] :محبوب.

کاراس [Karas] :گیاهی خوشبو.

کاردان[Kardan] :فرد دارای مهارت.

کاردوKardo :بذر گیاهی شبیه گندم.

کاردوخKardox :نام کوهی است.

کاردوکKardok :نام باستانی کرد.

کارملKarmel : باغستان ، حاصلخیزی.

کارنKaren : از نجیب زادگان ارمنی.

کاروKaro :راهنما.

کاروان[Karvan] :قافله، همراه.

کاروخKarux :منطقه ای در دل کوههای کردستان.

کاروک[Karok] :پولاد.

کاریز[Kariz] :کهریز، قنات.

کاریسKaris :نوعی گیاه خوشبو.

کارین[Karin] :یکی از هفت خاندان نامدار روزگار اشکانیان.

کازیوه Kazive : پگاه، بامداد.

کاژاوKazhav : بیشه ی کاج، نام ناحیه و کوهی در کردستان.

کاساندان[Kasandan] :همسر کوروش کبیر و مادر کمبوجیه و بردیا.

کاشیراKashira :ماهر.

کاشمه Kashme : نام گیاهی خوشبو.

کاظم Kazem : بردبار، خشم را از خود دور نگه داشتن.

کاکوش[Kakush] :بنفشه.

کالی [Kali] :نگهبان، پاسدار.

کامبیز[Kambiz] :صورت دیگر کمبوجیه.

کامجو[Kamju] :کسی که همواره در پی لذت و خرمی است.

کامخانKamxan : آرزوی سُرور.

کامدل‌[Kamdel] :به کامیابی رسیدن.

کامدین[Kamdin] :کسی که همواره در پی دانستن دین است، ار بهدینان زرتشتی.

کامران[Kamran] :کامروا، کسی که ارچه بخواهد برایش مهیا می شود.،پیروز، موفق.

کامروا[ Kamrava] :خوشبخت، خرسند، کسی که به مراد و مقصود خود رسیده است.

کامشاد[Kamshad]:زندگی شاد و خوشی داشتن.

کامکار [Kamkar] :موفق، کامیاب.

کامگار [Kamgar] :کامکار، پیروز، نبیره ی یزردگرد سوم شاهنشاه ساسانی و سردودمان خاندان کامگاریان.

کاملKamel : تمام، بی نقص.

کامن[Kamen] : پنهان شونده، پوشیده شونده.

کاموس[Kamus] : پهلوان تورانی که افراسیاب او را به یاری لشکر خود فرستاد تا کار ایرانیان را یکسره کند. {چو کاموس دست و گشادش بدید/به زیر سپر کرد سر ناپدید} (شاهنامه فردوسی).

کاملیا[Kameliya] :درختچه ای زینتی از خانواده ی چای که همیشه سبز است و گلهای درشت به رنگ سفید و صورتی و یا قرمز دارد.

کامور[Kamvar] :موفق، کامیاب.

کامیار‌[kamyar] :موفق، کمال الدین کامیار از بزرگان عهد سلجوقی و شاگرد شیخ شهاب الدین سهروردی.

کامینا[Kamina] /کسی که نیایش او همه جا رسیده است.

کامیاب[Kamyab] :کامروا، کامران.

کانیKani :چشمه.

کانیژه Kanizhe : گیاه قنطوریون، گل گندم.

کاوانKavan : صخره.

کاووس[Kavus] :پسر ارشد کی قباد از سلسله ی کیانیان که پس از پدر بر تخت سلطنت نشست.

کاوه[Kave]:آهنگری بود که در دوره ی ضحاک هفده پسرش را کشتند و مغزشان را به مارهایی که از دوش ضحاک روییده بودند دادند. مردم ایران زمین با قیام او علیه ستم ضحاک برخاستند.

کاویان[Kaviyan] : منسوب به کاوه، درفش کاویان، اختر کاویان.

کبریKobra : بزرگتر، با شکوه تر.

کبیرKabir : بزرگ.

کتایون[Katayun] :جهان بانو، دختر قیصر روم که همسر گشتاسپ شد و اسفندیار فرزند اوست و نام دیگر او ناهید است.

کرامتKaramat :بزرگی کردن، جوانمرد بودن، صاحب رأی بودن.

کرانه[Karane] :انتها، حاشیه، ساحل.

کردیا[Kordiya]:دختر کرد.

کرشمه[Kereshme] :عشوه، اشاره با چشم وابرو.

کرم[Karam] :بخشش، جوانمردی.

کریسان[Karisan]:پهلوان دره ی حورجان در داستان سمک عیار.

کریمKarim :رادمرد، بخشنده.

کریمه [Karime] :زن صاحب کرامت، بخشنده.

کژال[Kazhal]:چشم آبی، زیبارو، آهو، غزال.

کژانKazhan :کوهها.

کژوانKazhvan :کوهنورد.

کسرا[Kasra] :معرب خسرو، عربها هر یک از پادشاهان ساسانی را کسری می خواندند، طاق کسرا، ایوان کسری (ایوان مدائن) که بنای آن را به انوشیوان نسبت می دهند.

کسری‌[Kasra]:کسرا.

کشور[Keshvar] :میهن، سرزمین، اقلیم.

کشوربانو[Keshvarbanu] :بانوی سرزمین.

کشم[Kasham] :دختر فرهاد چهارم، پادشاه اشکانی که اردشیر بزرگ اسپهبد ایران را به همسری برگزید.

کلاله[Kolale] :موی پیچیده، موی تاب دار،قسمتی از مادگی گل که دانه ی گرده روی آن قرار می گیرد.

کلثوم[Kolsum] :صورت خوش رو و پر گوشت، نام یکی از دختران حضرت محمد(ص).

کمالKamal :تمام،آنچه در حد رضایت خوب و دلپسند باشد.

کمبوجیه[Kambujiye] :نام چند تن از پادشاهان و امیران هخامنشی.

کمند[Kamand] :پیچ و تاب زلف، کنایه از عشق، طوق عشق و محبت کسی را بر گردن نهادن.

کنیا[Koniya] :دختری که هنوز ازدواج نکرده است.

کوچک[Kuchak] :خرد، ریز.

کوسارKusar :کوهسار.

کوشا[Kusha] :تلاش کننده.

کوشاد[Kushad] :ریشه ی گیاهی زینتی وزیبا.

کوشان[Kushan] :کوشنده.

کوشیار[Kushyar] :ریاضیدان و منجم ایرانی که از مردم گیلان بود.

کورش[Kurosh] :هور، آفتاب، نام بنیان گذار سلسله ی هخامنشی

کوشمند[Kushmand] :خستگی ناپذیر.

کوثرKosar : نام چشمه ای در بهشت، نیکی بسیار و تمام نشدنی، لقب حضرت فاطمه (س).

کوکب[Kokab] :ستاره.

کوهزاد[Kuhzad] :باصلابت، نام پهلوانی بود.

کوهسار[Kuhsar] :کوهستان.

کوهشاد[Kuhshad] :منطقه ای نزدیک هرمزگان .

کوهیار[Kuhyar] :یاری دهنده، از سرا سپاه کی خسرو و برادر مازیار حاکم طبرستان.

کهرام[Kahram] :قهرمان.

کیا[Kiya]:شاهنشاه، پادشاه، بزرگ، ارجمند .

کیارش[Kiyarash] :شاه آرش، از اجداد مادری سیاوش.

کیاجور[Kiyajur] :خردمند، هشیار، زیرک.

کیارمین[‌Kiyarmin] :پسر چهارم کی قباد.

کیارزم[Kiyarazm] :دارای سپاهی از شاهزادگان.

کیارنگ[Kiyarang]:از نامهای ایران باستان.

کیان[Kiyan] :شاهان و بزرگان، در قصه های حماسی و ملی این گونه آمده که پس از پشت سر گذاشتن سلسله ی پیشدادیان کیانیان بر تخت سلطنت نشستند و اولین شاه این خاندان کی قباد است. {چنین تا بر آمد برین سالیان/همی تافت از شاه فر کیان} (شاهنامه فردوسی).

کیاناKiyana :طبیعت.

کیان بانو[Kiyanbanu] :بانوی پادشاه، بانوی عالم.

کی بانو[Keybanu] :بانوی بزرگ، بانوی شاه، بانوی گرامی.

کی دخت[Keydoxt] :دختر بزرگ ، دختر شاه، دختر گرامی، والاگهر.

کیانوش[Kiyanush] :بزرگ جاودان، برادر فریدون.

کیاوش[Kiyavash] :نام پسر کی قباد.

کی خسرو[Keyxosro] :سپر سیاوش و فرنگیس دختر افراسیاب نواده ی پسری کیکاووس و نواده ی دختری افراسیاب که پس از کی کاووس به شاهی رسید و افراسیاب را به کین پدر خود سیاوش بکشت.

کیکاووس[Keykavus] :کاووس، پسر ارشد کی قباد.

کیهان[Keyhan] :جهان، عالم، روزگار. {بدو گفت رستم که کیهان تراست/همه کهترانیم و فرمان تراست} (شاهنامه فردوسی).

کیمیا[Kimya] :فن، چاره، اکسیر {از کیمیای مهر تو زر گشت روی من /آری به یمن لطف شما خاک زر شود} (حافظ).

کیوان[Keyvan] :از دانایان دیوانی و حسابداران خزانه در روزگار بهرام گور.

کیومرث[Kiyumars] :نخستین پادشاه جهان، نخستین انسان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *